93.
هیچوقت نفهمیدم اونی ک دوسش دارمو چ جوری نگه دارم ..؟؟!
وقتی خیلی خیلی خیلی کوچیک بودم شیشه شیرم رو خیلی دوست داشتم برای همین هیچوقت از خودم جداش نمی کردم و همیشه تو دستم بود , اما ی روز از دستم افتاد و شکست .
اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارمو نباید همش تو دستم بگیرم چون ممکنه از دستم بیفته و بشکنه !
یکم بعد از اون , توت فرنگی رو خیلی دوست داشتم , برای همین ی شب توت
فرنگی هامو با خودم بردم تو تخت خوابم ک پیش خودم بخوابن , اما صبح ک بیدار
شدم دیدم همه ی توت فرنگیام له شدن .
اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید ببرم تو تخت خوابم چون خراب میشه !
چند وقت بعدش یادمه ماهی هفت سینمون رو خیلی دوست داشتم و می خواستم فقط
مال خودم باشه , برای همین از تو تنگ آب درش آوردم و تو کمدم قایمش کردم ,
اما فرداش ک رفتم سراغش دیدم دیگه تکون نمی خوره ! اون مرده بود .
اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید تو کمدم قایمش کنم چون می میره !
مدت ها بعد ی بار داییم ی شیرینی عروسکی برام خرید و من خیلی دوسش داشتم برای همین بغلش کردم و فشارش دادم اما سرش کنده شد .
اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید بغلش کنم فشارش بدم چون سرش کنده میشه !
وقتی مدرسه می رفتم ی آبرنگ داشتم ک خیلی دوسش داشتم و ب همه ی هم کلاسیام
نشونش می دادم اما ی روز دیدم ک تو کیفم نیست و هیچوقت معلوم نشد ک کی
اونو برداشته .
اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید ب هیچ کسی نشون بدم چون ممکنه ازم بدزدنش !
وقتی بزرگتر شدم ی پسرهمسایه داشتیم ک خیلی دوسش داشتم اما همیشه ازش
خجالت می کشیدم و هیچ وقت بهش نگفتم ک دوسش دارم , ی روز شنیدم ک با ی
دختری دوست شده .
اونوقت فهمیدم ب اونی ک دوسش دارم باید ابراز علاقه کنم وگرن از دستم می ره !
همیشه ی خانواده ای داشتم ک خیلی دوسشون داشتم و هر وقت بهشون فکر می کردم می ترسیدم ک نکنه ی روزی ازم دور بشن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
اونوقت فهمیدم نباید نگران از دست دادن اونی ک دوسش دارم باشم وگرن حتماً از دست میدمش !
وقتی برای آخرین بار ی نفرو دوست داشتم همیشه بهش می گفتم ک دوسش دارم و ب
خاطرش هر کاری می کردم اما وقتی دیدم داره ازم دور میشه فهمیدم دیگه نباید
بهش بگم دوسش دارم و گرن از دست میدمش !
برای همین دیگه نگفتم دوسش
دارم , دیگه آزاد گذاشتمش , تو دستم نگرفتمش ک بیفته بشکنه , تو کمدم قایمش
نکردم ک بمیره , تو بغلم فشارش ندادم ک سرش کنده بشه , ب کسی نشونش ندادم ک
ازم بدزدنش , نگران از دست دادنش نشدم ک از دستم بره ...
اما ی روز ک برگشتم بهش نگاه کردم دیدم سرش با کسای دیگه ای گرم شده و منو فراموش کرده...!!
هر کـسی رو می تـونستـم دوست داشتـه بـاشم . . .