33.
+ نوشته شده در شنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۱ ساعت 1:9 توسط م-معمار
|
24.
این شب ها :::
منـم و قانـون مرد بودن ...!
که باید بی صــدا دفن کنم ...بغض های گلو گیرم را ...!!!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۱ ساعت 18:10 توسط م-معمار
|
23.
کسی که دوستت داره ؛ همش نگرانته ...
به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم ،
میگه مواظب خودت باش ... !!!
به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم ،
میگه مواظب خودت باش ... !!!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۱ ساعت 18:6 توسط م-معمار
|
22.
یادمان باشد...
دوست داشتن یک خط قرمز است،
اگر از این خط رد شدیم دیگر نمیشود بازگشت و دوباره باهم فقط مثل یک دوست ساده بود...!!!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۱ ساعت 18:0 توسط م-معمار
|
21.
هیچکس دردم را نفهمید هیچکس بر دلم مرهم نگذاشت ...
هیچکس نفهمید چه میگویم هیچکس تنهاییم را حس نکرد ...
هیچکس باور نکرد دردهایم را ...
همه بودند تا وقتی که خوب بودم ...
همه بودند تا وقتی که برای آنها سودی داشتم ...
همه بودند تا وقتی که برای آنها نردبانی بودم ...
و وقتی آن نردبان شکست آنها رفتن ...
همه بودند تا وقتی که غم داشتند ...
و وقتی از غم رها شدند رهایم کردند...!
فقط پروردگارم دردهایم رو دید و دردهایم رو فهمید...!!
هیچکس نفهمید چه میگویم هیچکس تنهاییم را حس نکرد ...
هیچکس باور نکرد دردهایم را ...
همه بودند تا وقتی که خوب بودم ...
همه بودند تا وقتی که برای آنها سودی داشتم ...
همه بودند تا وقتی که برای آنها نردبانی بودم ...
و وقتی آن نردبان شکست آنها رفتن ...
همه بودند تا وقتی که غم داشتند ...
و وقتی از غم رها شدند رهایم کردند...!
فقط پروردگارم دردهایم رو دید و دردهایم رو فهمید...!!
×فقط تو میتوانی دردهایم را محرم و مرهم باشی ...!!!
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۱ ساعت 18:35 توسط م-معمار
|
20.
این روز ها تمامِ وجودم قلبی شده که بدجوری درد میکنه ...!!!
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ ساعت 16:3 توسط م-معمار
|
19.
براي تو ؛ نميدانم چگونه ميگذرد ...
امــــ ـــا ؛ بــراي مـــن :::
انگار بر گلويم خنجر گذاشته اند و نمي برند ...!!!
امــــ ـــا ؛ بــراي مـــن :::
انگار بر گلويم خنجر گذاشته اند و نمي برند ...!!!
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ ساعت 15:39 توسط م-معمار
|
18.
لـج کردم با خـودم آخه حسـت به مـن عالی نبـــود ...
احســاس مــن فـــــــرق داشـت با تـــو ...
دوست داشتــــن خالـی نبــود ...!!!
احســاس مــن فـــــــرق داشـت با تـــو ...
دوست داشتــــن خالـی نبــود ...!!!
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ ساعت 0:10 توسط م-معمار
|
17.
علت بی خوابی ام را چگونه بگويم...؟
وقتی ...:::
ياد تو از سقف اتاقم چکه می کند...!!!
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ ساعت 0:5 توسط م-معمار
|
16.
اگه او برای تو ساخته شده...
من برای تو ویران شده ام...!
حالا ببین...
غذای روزانه ام شده فریادهایی که نجویده قورت میدهم...!!!
من برای تو ویران شده ام...!
حالا ببین...
غذای روزانه ام شده فریادهایی که نجویده قورت میدهم...!!!
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ ساعت 0:3 توسط م-معمار
|
15.
فراموش کردنت کار آسانی است...!
کافی است دراز بکشم...
چشمهایم را ببندم...
و
نفس نکشم...!!!
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ ساعت 0:2 توسط م-معمار
|
14.
زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران ...!!!
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران ...!!!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۱ ساعت 23:59 توسط م-معمار
|
13.
سخت است...
سخت است صدایی را به خاطر سپردن،تنها برای آوای خوشش
سخت است در برار نهیب هایی فقط بغض کنی
سخت است انگشتانت،صدایت،تمام جوارحت به لرزه در آید برای ترس تنهایی
سخت است وقتی محکومی به آرام بودن
حرف نزدن
به آخر رسیدن
و سخت است...
حس کنی که فراموش شده ای.
سخت است هر روز به خود تحمیل کردن که...
آه...من بسیار خوشبختم!
چقدر دلتنگم
دلتنگ روزی که کسی هوایم را داشته باشد
دلتنگ گوشی که به تو گوش کند...فقط گوش کند.بدون نصیحت
به خدا سخت است وقتی نوشتهایی را با اشک مینویسی و باخشم خط میزنی...
سخت است صدایی را به خاطر سپردن،تنها برای آوای خوشش
سخت است در برار نهیب هایی فقط بغض کنی
سخت است انگشتانت،صدایت،تمام جوارحت به لرزه در آید برای ترس تنهایی
سخت است وقتی محکومی به آرام بودن
حرف نزدن
به آخر رسیدن
و سخت است...
حس کنی که فراموش شده ای.
سخت است هر روز به خود تحمیل کردن که...
آه...من بسیار خوشبختم!
چقدر دلتنگم
دلتنگ روزی که کسی هوایم را داشته باشد
دلتنگ گوشی که به تو گوش کند...فقط گوش کند.بدون نصیحت
به خدا سخت است وقتی نوشتهایی را با اشک مینویسی و با
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۱ ساعت 17:58 توسط م-معمار
|
12.
خیلی وقت است که نه حوصله ای مانده برای فکر کردن
نه نیرویی برای نوشتن و نه حتی بهانه ای برای درگیر بودن
تو را در خاطرم مرور میکنم
تویی را که زمانی آرامم نمیگذاشتی...
تو را مرور میکنم تا خاموشی ام بهانه ای نباشد برای اینکه همه زمزمه کنان بگویند
دیدی دروغ بود...؟!فراموشش کرد...!!!
نه نیرویی برای نوشتن و نه حتی بهانه ای برای درگیر بودن
تو را در خاطرم مرور میکنم
تویی را که زمانی آرامم نمیگذاشتی...
تو را مرور میکنم تا خاموشی ام بهانه ای نباشد برای اینکه همه زمزمه کنان بگویند
دیدی دروغ بود...؟!فراموشش کرد...!!!
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۱ ساعت 17:32 توسط م-معمار
|
11.
به شکرانه داشتن دلی از جنس بلور
و نگاری از جنس آب
و چشمی به رویای ستاره
بودنت را فریاد
نبودنت را صبوری
و لمس نگاهت را بر تمام راههای انتظارم
بوسه میزنم
که کمال عشق من فقط نگاه تو بود
بر این راه بی بازگشت ...
و نگاری از جنس آب
و چشمی به رویای ستاره
بودنت را فریاد
نبودنت را صبوری
و لمس نگاهت را بر تمام راههای انتظارم
بوسه میزنم
که کمال عشق من فقط نگاه تو بود
بر این راه بی بازگشت ...
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۱ ساعت 15:3 توسط م-معمار
|
10.
از گریه های هر شبه ام که بگذرم...
از چشم های تو
هرگز نمی توان گذشت...!
از پشت همان پنجره ی کوچک مجازی شروع شد...!
که زل می زدم توی چشم های زیبایت...
بی آنکه دیده باشمت...!
بی آنکه ببینی...!
بی آنکه بدانی ...!
یک مشت حرف منطقی زوار در رفته...
هر شب از دست هایم بیرون می زد...
که بدانی چقدر با منطق است...
مرد عاشقی که تو را کم دارد...
چشم های تو را...!!!
از چشم های تو
هرگز نمی توان گذشت...!
از پشت همان پنجره ی کوچک مجازی شروع شد...!
که زل می زدم توی چشم های زیبایت...
بی آنکه دیده باشمت...!
بی آنکه ببینی...!
بی آنکه بدانی ...!
یک مشت حرف منطقی زوار در رفته...
هر شب از دست هایم بیرون می زد...
که بدانی چقدر با منطق است...
مرد عاشقی که تو را کم دارد...
چشم های تو را...!!!
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 23:22 توسط م-معمار
|
9.
دلـت به ماندن نیست بـرو...!
عشـق كه گـدایی نـدارد...
یادت نیست مگر...؟
این نذر مـن بود :::
كه كوه شوم و پای نبودنهایت بمان...!!!
عشـق كه گـدایی نـدارد...
یادت نیست مگر...؟
این نذر مـن بود :::
كه كوه شوم و پای نبودنهایت بمان...!!!
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 1:29 توسط م-معمار
|
8.
برای دلم دعا کنید ...
دلم خواب بی کابوس می خواهد...!
دلم کمی خدا ... بیشتر می خواهد ...
کمی سکوت ...!
دلم این روزها دل بریدن می خواهد ...!
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 1:23 توسط م-معمار
|
7.
عکسـِـتو نگاه میکنم ...
آخ کــﮧ ایـن عکس پیر نمـے شـــﮧ ...!
اما پیـرم مـے کنـﮧ ...!!!
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 1:57 توسط م-معمار
|
6.
شبــهایم پــُــر شــده از خواب هایی کـ در بیــداری انتظارش را دارم
می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی دَردُ دل کنم ...
از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت ِ عروســی را به تن دارم
کـ دامادش تــویـــی
خوشحال کننــده است نــه ؟
اما همیشــه رخت ِ عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!!
نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت
بمیـــرم ؟!!!
تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی دلکــــم ؟
بیــا تعبیـــر کن کـ تا تو فاصلــه ایی نمــانده
بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن
فقط بیـــا
بودنتـــ را می خواهم ... "
می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی دَردُ دل کنم ...
از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت ِ عروســی را به تن دارم
کـ دامادش تــویـــی
خوشحال کننــده است نــه ؟
اما همیشــه رخت ِ عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!!
نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت
بمیـــرم ؟!!!
تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی دلکــــم ؟
بیــا تعبیـــر کن کـ تا تو فاصلــه ایی نمــانده
بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن
فقط بیـــا
بودنتـــ را می خواهم ... "
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 1:24 توسط م-معمار
|
هر کـسی رو می تـونستـم دوست داشتـه بـاشم . . .