101.
یا برو...
نمیخواهم :
از دور مراقبم باشی ...!
از دور دوستم بداری ...!!
و
من در لحظاتم
هیچگاه حست نکنم ...!!!
دوری رو نمیخوام ...
یا باش ...
یا برو ...
تولدت مبارک ، چه حرف خنده داری / چه فایده داره وقتی ، تو گل برام نیاری
عجب شبیه امشب ، داره میسوزه چشمام / دورم شلوغه اما ، انگاری خیلی تنهام
واسه چی زنده باشم ، جشن چیو بگیرم / من امشبو نمیخوام ، دلم میخواد بمیرم
تولدم مبارک نیست، دلم گرفته غمگینم / هوای خونه دلگیره ، تورو اینجا نمیبینم
تولدم مبارک نیست ، شکسته قلب داغونم / تو نیستی و من از دوریت ، خودم رو مرده میدونم
هیشکی خبر نداره ، چقدر هواتو کردم / چقدر دلم میخواد تو ، باشی دورت بگردم
هیشکی خبر نداره ، دارم بزور میخندم / نمیدونم چرا من ، چشمامو هی میبندم
چشمامو من میبندم ، تا منتظر بشینم / شاید تو این سیاهی ، بازم تورو ببینم
تولدم مبارک نیست ، دلم گرفته غمگینم / هوای خونه دلگیره ، تورو اینجا نمیبینم
چه مغرورانه گام بر میداری ...
وچه فروتنانه ...
سر به سجده می نهی ...سجده هایی لبریز از عشق و گریه هایی مملو از نور ...!
دلم، بغضی به انبوه سجده های طولانی ات دارد ...!!
و غمی ...به استواری گامهایت ...!
اگر روزی بیایی ...
پنجره ی قلم را به رویت می گشایم ...
تا دلم پرواز کند...
بالا بلند ...!!!آرامشم را در سجده های عاشقانه ات بخواه . . . ! ! !
چرا که من هرچـه برای "او" نوشتم ... خــواند و خندیــد و بــاور نکــرد ... !!
هیچوقت نفهمیدم اونی ک دوسش دارمو چ جوری نگه دارم ..؟؟!
وقتی خیلی خیلی خیلی کوچیک بودم شیشه شیرم رو خیلی دوست داشتم برای همین هیچوقت از خودم جداش نمی کردم و همیشه تو دستم بود , اما ی روز از دستم افتاد و شکست .
اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارمو نباید همش تو دستم بگیرم چون ممکنه از دستم بیفته و بشکنه !
یکم بعد از اون , توت فرنگی رو خیلی دوست داشتم , برای همین ی شب توت
فرنگی هامو با خودم بردم تو تخت خوابم ک پیش خودم بخوابن , اما صبح ک بیدار
شدم دیدم همه ی توت فرنگیام له شدن .
اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید ببرم تو تخت خوابم چون خراب میشه !
چند وقت بعدش یادمه ماهی هفت سینمون رو خیلی دوست داشتم و می خواستم فقط
مال خودم باشه , برای همین از تو تنگ آب درش آوردم و تو کمدم قایمش کردم ,
اما فرداش ک رفتم سراغش دیدم دیگه تکون نمی خوره ! اون مرده بود .
اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید تو کمدم قایمش کنم چون می میره !
مدت ها بعد ی بار داییم ی شیرینی عروسکی برام خرید و من خیلی دوسش داشتم برای همین بغلش کردم و فشارش دادم اما سرش کنده شد .
اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید بغلش کنم فشارش بدم چون سرش کنده میشه !
وقتی مدرسه می رفتم ی آبرنگ داشتم ک خیلی دوسش داشتم و ب همه ی هم کلاسیام
نشونش می دادم اما ی روز دیدم ک تو کیفم نیست و هیچوقت معلوم نشد ک کی
اونو برداشته .
اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید ب هیچ کسی نشون بدم چون ممکنه ازم بدزدنش !
وقتی بزرگتر شدم ی پسرهمسایه داشتیم ک خیلی دوسش داشتم اما همیشه ازش
خجالت می کشیدم و هیچ وقت بهش نگفتم ک دوسش دارم , ی روز شنیدم ک با ی
دختری دوست شده .
اونوقت فهمیدم ب اونی ک دوسش دارم باید ابراز علاقه کنم وگرن از دستم می ره !
همیشه ی خانواده ای داشتم ک خیلی دوسشون داشتم و هر وقت بهشون فکر می کردم می ترسیدم ک نکنه ی روزی ازم دور بشن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
اونوقت فهمیدم نباید نگران از دست دادن اونی ک دوسش دارم باشم وگرن حتماً از دست میدمش !
وقتی برای آخرین بار ی نفرو دوست داشتم همیشه بهش می گفتم ک دوسش دارم و ب
خاطرش هر کاری می کردم اما وقتی دیدم داره ازم دور میشه فهمیدم دیگه نباید
بهش بگم دوسش دارم و گرن از دست میدمش !
برای همین دیگه نگفتم دوسش
دارم , دیگه آزاد گذاشتمش , تو دستم نگرفتمش ک بیفته بشکنه , تو کمدم قایمش
نکردم ک بمیره , تو بغلم فشارش ندادم ک سرش کنده بشه , ب کسی نشونش ندادم ک
ازم بدزدنش , نگران از دست دادنش نشدم ک از دستم بره ...
اما ی روز ک برگشتم بهش نگاه کردم دیدم سرش با کسای دیگه ای گرم شده و منو فراموش کرده...!!