13.
سخت است...
سخت است صدایی را به خاطر سپردن،تنها برای آوای خوشش
سخت است در برار نهیب هایی فقط بغض کنی
سخت است انگشتانت،صدایت،تمام جوارحت به لرزه در آید برای ترس تنهایی
سخت است وقتی محکومی به آرام بودن
حرف نزدن
به آخر رسیدن
و سخت است...
حس کنی که فراموش شده ای.
سخت است هر روز به خود تحمیل کردن که...
آه...من بسیار خوشبختم!
چقدر دلتنگم
دلتنگ روزی که کسی هوایم را داشته باشد
دلتنگ گوشی که به تو گوش کند...فقط گوش کند.بدون نصیحت
به خدا سخت است وقتی نوشتهایی را با اشک مینویسی و باخشم خط میزنی...
سخت است صدایی را به خاطر سپردن،تنها برای آوای خوشش
سخت است در برار نهیب هایی فقط بغض کنی
سخت است انگشتانت،صدایت،تمام جوارحت به لرزه در آید برای ترس تنهایی
سخت است وقتی محکومی به آرام بودن
حرف نزدن
به آخر رسیدن
و سخت است...
حس کنی که فراموش شده ای.
سخت است هر روز به خود تحمیل کردن که...
آه...من بسیار خوشبختم!
چقدر دلتنگم
دلتنگ روزی که کسی هوایم را داشته باشد
دلتنگ گوشی که به تو گوش کند...فقط گوش کند.بدون نصیحت
به خدا سخت است وقتی نوشتهایی را با اشک مینویسی و با
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۱ ساعت 17:58 توسط م-معمار
|
هر کـسی رو می تـونستـم دوست داشتـه بـاشم . . .