لطفا به من عشق تعارف نکنید ، سیرم !!! من به تنهایی کنار ساحل قدم می زنم ، به تنهایی به دیدن غروب می روم ، به تنهایی تنها می مانم ، عشق را می سپارم به چشمان آزاد و نترس موش های صحرایی ،
من شکستم ، دیروز تکه تکه هایم را با دست جمع کردم ، دستم برید ، از فردا خودم را گچ می گیرم ، شاید دیگر هرگز پرواز نکنم اما هرگز زمین نمی خورم ، شاید نخندم اما گریه هم نمی کنم ، شاید جاودانه نشوم اما آسوده می میرم ، فردا قلبم را از جا می کنم ، چالش می کنم زیر خروارها خاک نم کشیده ی کویر ، شما هم می توانید در مراسم تدفینش شرکت کنید ، فقط لطفا قلبم را ندزدید ، من عاشق نمی شوم حتی به قیمت پوسیدن...!!!
+ نوشته شده در جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 2:25 توسط م-معمار
|