57.
ماه من ، غصه چرا ؟...!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز ...
مثل آن روز نخست ...
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد ...!
یا زمینی که دلش، ازسردی شب های خزان ...
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز ...
مثل آن روز نخست ...
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد ...!
یا زمینی که دلش، ازسردی شب های خزان ...
نه شکست و نه گرفت ...!
بلکه از عاطفه لبریز شد و ...
نفسی از سر امید کشید ...
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید ...
زیر پاهامان ریخت ...
تا بگوید که هنوز، پر امنیتِ احساس خداست ...!
ماه من غصه چرا !...؟...!
تو مرا داری و من ...
هر شب و روز ...
آرزویم ، همه خوشبختی توست ...!!!
بلکه از عاطفه لبریز شد و ...
نفسی از سر امید کشید ...
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید ...
زیر پاهامان ریخت ...
تا بگوید که هنوز، پر امنیتِ احساس خداست ...!
ماه من غصه چرا !...؟...!
تو مرا داری و من ...
هر شب و روز ...
آرزویم ، همه خوشبختی توست ...!!!
+ نوشته شده در شنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 1:48 توسط م-معمار
|
هر کـسی رو می تـونستـم دوست داشتـه بـاشم . . .